گردون یهودیانه به کتف کبود خویش آن زرد پاره بین که چه پیدا برافکند
( خاقانی شاعری دیرآشنا، ۱۳۸۱، ۲۰)
که” آن زرد پاره” استعاره از خورشید است. می‌بینیم که صدها تعبیر گوناگون راجع به خورشید و طلوع آفتاب در دیوان خاقانی پراکنده است که گاهی بدیع، گاهی غریب و گاهی زیباست ولی همین است که در دیوان گاهی خوی خود ستایی او برجسته می‌شود و بر شعر خود می‌نازد و مقلّدان طوطی کردار را چون سایه خود می‌خواند.
نیست اقلیم سخن را بهتر از من پادشا در جهان ملک سخن راندن مسلّم شد مرا
(سجادی ، ۱۳۷۰ : ۴)
* * *
مشتی خسیس ریزه که دونان من نیند با من قران کنند و قرینان من نیند
برای بیان اینکه شکیبایی و تحمّل رنج مقدمه‌ی رسیدن به آرزوست و متأخرین به طور ساده گفته‌اند:
مقاله - پروژه
«گر صبر کنی زغوره حلوا یابی[۱۲]» خاقانی بدین تلفیق سنگین متوسّل می‌شود:
راحت ز عنا زاید و شک نی که به نسبت زان حصرم خام است چنین پخته می‌ناب
(خاقانی شاعری دیر آشنا،۱۳۸۱،۲۱ )
مسعود سعد سلمان در مقام شکایت از حبسبدون موجب خود؛ به طور ساده می‌گوید:
گردون چه خواهد از من بیچاره‌ی ضعیف گیتی چه خواهد از من سرگشته[۱۳] گدای
ولی خاقانی همان معنی را برای بیان همان حالت چنین ادا می‌کند:
مرغیم گنگ و مور گرسنه چشم کی چومن مرغ در حصار کند؟
جنگ مرغی چه لشگر انگیزد صف موری چه کار زار کند؟ (خاقانی شاعری دیرآشنا،۱۳۸۱: ۲۱)
شیوه‌ی خاقانی در عرصه‌ی سخن گستری این است که هر چیزی را باید با ایما بگوید یعنی مقصود را باید در هاله ای از کنایه و استعاره قرار دهد. شیوه‌ی سخن خاقانی اجتناب از سادگی و روی آوردن به کنایه و استعاره است. مثل اینکه سادگی بیان او را آزار می‌دهد یا آن را دون شأن شاعری خود می‌داند و مناسب مردمان عادی فرض می‌کند.
هم امارت هم زبان دارم کلید گنج عرش وین دو دعوی را دلیل است از حدیث مصطفی
با استادی تمام دو حدیث پیامبر را در سخن خود جای داده است و آنها را ترجمه نموده است.
«الشعراء امراء الکلام» و «ِانّ لله کنوزاً تحت العرش مفاتیحه السنه‌ی الشعرا» (سجادی، ۱۳۷۰، ۱۲۶)
نظامی سخن پرداز گنجه همان احادیث را بدین گونه ترجمه کرده است:
قافیه سنجان که سخن برکشند گنج دو عالم به سخن در کشند
خاصه کلیدی که در گنج راست زیر زبان مرد سخن سنج راست
شعــر بـــر آر به امیریت نام کاالشعــراء امــراء الکــلام
(مخزن الاسرار، ۱۳۸۶: ۴۰ ،۴۳)
عطّار می‌فرماید:
شعر و عرش و شرع از هم خاستند تادو عالم زین سه حرف آراستند
در آثار هنرمندان بزرگ، معمولاً زیباترین و بجاترین و مؤثرترین (= بلیغ ترین) گزینش ها مواجهیم و انتخاب ها جنبه‌ی هنری و سبک آفرینانه دارند. مثلاً در حافظ به زحمت می‌توان جایگزینی هنرمندانه تری انجام داد.
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود ورنه هیچ از دل بی رحم تو تقصیر نبود
می توان به جای قتل، مرگ و به جای خسته (با توجه به وزن)، بنده را جایگزین کرد؛
امّا بین خسته (مجروح) و قتل و شمشیر (حتی رحم که زخم و مرهم را به ذهن متبادر می‌کند) ارتباطی است که در مرگ و بنده و شمشیر نیست. از سوی دیگر یک آموزه‌ی عرفانی _مذهبی مطرح است: «با آن که به زخم کشنده‌ی شمشیر مجروح هم شده است امّا مرگ در تقدیر او نبوده است.»
در زبان ادبی کلمات پاسخ‌های متعددی از بدیع لفظی (ارتباط‌های موسیقیایی) و بدیع معنوی (ارتباط‌های معنائی) به هم مربوطند و در گزینش ها معمولاً این ارتباط ملحوظ می‌شود. در برخی از شاعران از قبیل خاقانی و حافظ این پیوندهای متعدد بین لغات به حدی است که حیثیت سبکی یاقته است که کاملاً آگاهانه بوده است.
مثلاً در بیت زیر از خاقانی اگر به جای “نعره"،” ناله” جایگزین شود، تشخیص آن از ابیات سبک هندی برای خواننده دشوار است:
مرا دانه‌ی دل بر آتش فتاده است از آن نعره‌ی من چنین خوش فتاده است
طبعاً کلمه‌ی ناله‌ی در مصراع دوم، بیت را به گفته‌های متأخرین نزدیک‌تر می‌کند. علاوه، از کیفیّت ترکیب جمله روحی مردانه و آهنگی حماسی به گوش می‌رسد زیرا از این که دانه‌ی دل بر آتش افتاده است، گریه و زاری نمی‌کند، بلکه آن را چون واقعه‌ای بیان می‌کند و حتی مثل این است که از این واقعه به خود می‌بالد، بر‌خلاف این بیت “صفی” که تقریباً شبیه آن مضمون را بیان می‌کند ولی از آن اندوه و عجز و بیچارگی می‌بارد.
ز سوز مطرب غم آنچنان لبریز فریادم که رگ بر استخوانم تار طنبور است پنداری
(دشتی،۱۳۸۱: ۴۷)
گفته شده است: «مصراع اول شعر را خدایان به شاعر هدیه می‌کنند و بقیه‌ی آن را شاعر خود می‌سراید. در این گفته نکته دقیقی است. آنچه درباره‌ی استعداد و قریحه و الهام و از این قبیل گفته اند با همان مصرع اوّل شروع و به همان هم پایان می‌یابد، از این جا به بعد همه چیز بستگی به این دارد که شاعر تا چه حد ذهن خود را با سنّت و فرهنگ و تجربه‌ی زندگی پرورانده باشد تا مصراع‌های بعدی را بنویسد. دشوار بودن و گاهی محال بودن ترجمه‌ی شعر، درست به دلیل همین پیوند ذاتی آن با کلّ فرهنگی است که شاعر در ان پرورش یافته است. آنچه شعر را شعر می‌کند معنای ظاهری آن نیست. معنی بیرونی ترین و سطحی ترین لایه‌ی شعر است. کلمه ها از متن فرهنگ بر می‌خیزند و عبارت ها و ترکیب ها و اسم ها سرشار از تاریخ و تداعی هستند. شاعر فرهیخته به کمک این سازه هاست که آهنگ خود را می‌نوازد. امّا رسیدن به این توانایی نیاز به دانش گسترده و همه جانبه ای دارد[۱۴]» «که شاعرانی چون مسعود سعد و خاقانی و سعدی چنین دانش گسترده ای را با خود به همراه داشته اند و به همین دلیل همانطوری که خود اذعان داشته اند سبک آنان سهل ممتنع است و منحصر به خودشان است و به سادگی تقلید پذیر نیست؛ مگر جز این است که پل کلو دل می‌گوید:
«سبک بیان هر سخنور مانند آهنگ صدای او منحصر به خود اوست و قابل تقلید نیست.[۱۵]»
(موحد، ۱۳۷۷، ۴۸-۲۴۷)
۲-۵-۳- سبک «عدول از هنجار زبان است».[۱۶]
سومین تعریفی که می‌توان برای سبک در نظر گرفت این است که سبک «حاصل انحراف و خروج از هنجار‌های عادی زبان است.» در تمامی آثار خلاق ادبی و مذهبی نمونه هایی از انحراف از معیار‌های زبان می‌توان یافت.
عطار گفته است:
تو یقین می‌دان که اندر راه او نیست “عادت ” لایق درگاه او
هر چه از “عادت “رود در روزگار نیست آن را با"حقیقت ” هیچ کار (عطار، ۱۳۸۵: ۲۱۹)
پیش از آنکه به تبیین نظریّه صورت‌گرایان روس بپردازم باید به این نکته اذعان کنیم که عارفان ایرانی بسیار قبل از صورت گرایان روس به این مسأله‌ی توجه کرده بودند که هر چیز وارد قلم و عادت شود، بی اثر خواهد شد و صائب فرموده است: «عادت به هر دوا که کنی بی اثر شود.» مثال بسیار ساده ای که صورت گرایان روس برای مسأله‌ی “عادت” و کاستن “عادت” از نیروی رسانگی می‌زنند این است که می‌گویند:
اهالی شهرهای ساحل دریا، دیگر، صدای امواج را نمی شنوند زیرا به آن معتاد شده اند، امّا کسی که برای اولین بار وارد چنین شهرهایی می‌شود تا مدت ها این صدای امواج را می‌شنود زیرا هنوز برای او امری معتاد نشده است. از نظر صورت گرایان، کار هنرمند، آشنایی زدایی[۱۷] است و زدودن “غبارعادت”[۱۸] از چشم ما.» (شفیعی، کد کنی، ۱۳۹۱: ۹۵)
ما در زبان عادی و روزمّره باریدن را برای برف و باران به کار می‌بریم حال اگر کسی پیدا شود که بگوید: «به صحرا شدم، عشق باریده بود.» باریدن را در محور همنشینی بر خلاف انتظار خواننده به کار برده است و موجب مکث در روانی و برجستگی زبانی شده است.
۲-۶- مقصود ریفاتر ساخت گرای معروف از خلاف انتظارها
ریفاتر Riffaterساختگرای معروف به این گونه برجستگی ها خلاف انتظار ها یا انتظارهای بر نیامده Defeated expectancy نام می‌نهد که انگیزه‌ی سبکی دارد و مختصه‌ی سبکی است. مثلاً آوردن “همی” یا “گرفت” در یک نوشته‌ی امروزی هم از دیدگاه “بالی” و هم از دیدگاه ریفاتر خلاف انتظار محسوب می‌شود.
بلم آرام چون قویی سبکبا

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...