کنش متقابل نمادین و مفهوم کیفیت زندگی
دیدگاه کنش متقابل بر این نکته تاکید دارد که در بحث کیفیت زندگی باید به چگونگی تعامل و کنش متقابل نمادین توجه نموده و بر ماهیت فکری و تصوری هر فرد نسبت به خودش تاکید دارد، چرا که نگرش وی مانند هر فرد دیگری در مورد، تصور مثبت و منفی اطرافیان در مورد شخصیت و رفتارش تاثیر به سزایی در نحوه عمل او و در کیفیت زندگی او دارد. از جمله نظریه پردازان این رویکرد چالز هورتن کولی و جورج هربرت مید می‌باشند که تبیین آنها در مورد کیفیت زندگی تحت عناوین الگوی خود آینه‌ای و الگوی نقش اجتماعی در ذیل مورد بررسی قرار می‌گیرد. چارلز هورتن کولی جامعه شناس آمریکایی نظریه‌ای ارائه داده است که به خود آینه سان شهرت دارد.منظور از آینه که فرد خود را در آن می‌بیند، جامعه است که می‌توانیم در آن واکنش‌های دیگران را در برابر اعمال و رفتاری که انجام می‌دهیم مشاهده کنیم. کولی چنین استدلال می‌کرد که خود یک شخص از رهگذر تبادل او با دیگران رشد می‌یابد.خاستگاه اجتماعی زندگی یک شخص از رهگذر نشست و برخاست او با اشخاص دیگر پدید می‌آید.به نظر کولی، خود در ابتدای امر،فردی و سپس اجتماعی نمی‌شود بلکه از رهگذر یک نوع ارتباط دیالکتیکی شکل می‌گیرد.آگاهی یک شخص از خودش،بازتاب افکار دیگران درباره خودش است، پس به هیچ روی نمی‌توان از خودهای جداگانه سخن به میان آورد. بدون ادراک همبسته ی شما، او و آنها هیچ ادراکی از من نمی‌تواند در ذهن صورت بندد. مفهوم خود آیینه سان از سه عنصر اصلی تشکیل میابد.نخست، ظاهر ما به چشم دیگری چگونه می کند. دوم، داوری او درباره ظاهر ما چیست و سرانجام چه احساسی از خود برای ما پدید می‌آید، غرور یا سرشکستگی. (کوزر،۱۳۷۷،ص: ۴۱۰)
پایان نامه - مقاله - پروژه
بنا بر نظریه کولی مفهوم خود آینه سان در ارتباط با کیفیت زندگی فرد قرار می‌گیرد و هر چه این مفهوم در فرد از بار معنایی قوی‌تری بر خوردار باشد در مقابل کیفیت زندگی فرد که به نوعی انعکاسی از این مفهوم می‌باشد از درجه بالاتری برخورداری خواهد بود.
جرج هربرت مید از جمله متفکرین بزرگ اجتماعی در مکتب جامعه شناسی شیکاگو و از پایه گذاران نظریه نقش اجتماعی به حساب می‌آید.مید سخن خویش را به افرایند جامعه پذیری آغاز کرده و ادعا می‌کند که این فرایند معمولا از طریق یادگیری نقش‌های اجتماعی صورت می‌پذیرد. او همچنین نقش‌های اجتماعی را نیروهای پویای انگیزش رفتار قلمداد می‌کند و سهم آنان را در شکل دادن به نحوه‌ی عملکرد فرد و در بیانی دقیق‌تر، تنظیم و تدوین ساختار شخصیت او بسیار تعیین کننده می‌شمرد. مفهوم “خود” از جمله مفاهیمی است که‌امید درباره‌ی شکل گیری شخصیت فرد در خلال فرایند جامعه پذیری به آن توجه نموده است. به نظر او “خود” مجموعه‌ای سازمان یافته از رویکردهای دیگران است که مورد قبول او قرار گرفته و ساختاری اساسا اجتماعی است که در تجربه اجتماعی پدیدار می‌شود. جرج هربرت مید خود را به من فاعلی و من مفعولی تقسیم می‌کند.من مفعولی در واقع انعکاس و بروز هنجارها و ارزش‌های جامعه در فرد است و من فاعلی معرف جنبه شخصی و منحصر به فرد شخص است.من فاعلی به صورت وسیعی تحت تاثیر محرک‌های آنی و در عین حال سرکش و غیر عادی قرار دارد.به طور کلی می‌توان گفت که در نظرمید،خود نوعی بازتاب فردی از سیاق ظابطه مند و عام رفتار اجتماع یا گروه است و کنترلی که جامعه بر فرد اعمال می‌کند، برحسب تقابل من فاعلی و من مفعولی درک می‌شود و این امر به خودی خود بر میزان کیفیت زندگی فرد تاثیر می‌گذارد.(مختاری و نظری،۱۳۸۹،ص: ۹۱)
نظریه آنومی دورکهایم
در نظریه کار کردگرایی برای هر یک از بخش‌های نظام اجتماعی کارکرد ساختی تعریف می‌شود و در واقع هر موجودیتی دراجتماع جزیی از نظام اجتماعی کلمحسوب می‌شود. بنابراین بر اساس تحلیل تعریف دورکیم کارکردگرایی شامل بررسی شرایط اجتماعی فرهنگی یک نظام اجتماعی است. وی موقعیتی را که به طور گسترده در نظام اجتماعی توزیع می‌شود به هنجار می‌دانست. بنابراین هرگونه شرایط غیر عادی به عنوان آسیب تلقی می‌کرد.بر اساس رویکرد دورکیم هرگونه ناخوشی ناشی از بیماری انحراف از سلامت عمومی ایده ال محسوب می‌شود.
او با دیدی اندامواره ای جامعه را نیز مانند فرد می‌بیند.با این تفاوت که فرد پس از سپری شدن عمر نهایتا می‌میرد اما جوامع همیشه در حال رشد و تکامل است. دورکیم ضمن صحبت از انسجام و همبستگی اصطلاح وجدان جمعی را نیز مطرح می‌کند.به عقیده او این وجدان جمعی خودش رادر قالب آداب و رسوم، هنجارها و قوانین نشان می‌دهد و به صورت فشاری از درون فرد را وادار به عمل می‌کند و به خاطر فشاری که به فرد وارد می‌کند دورکیم از آن به عنوان وجدان جمعی یاد می‌کند.این وجدان از جمع شدن افراد جامعه براساس نیازهایشان درست می‌شود.بنابراین می‌توان گفت وجدان جمعی، مجموعه‌ای از باورها به نوع جامعه بستگی دارد که در آن همبستگی مکانیکی یا ارگانیکی باشد. در جوامع ساده فرد تابع دستورات و قیدوبندهای اخلاقی است اما در جوامع پیچیده،قانون و قرارداد تعیین کننده است.عملکرد افراد در جوامع ساده براساس احساس ولی درجوامع پیشرفته بر اساس قانون و عقل است. دورکیم در کتاب مهم خود تقسیم کار معتقد است که تقسیم کار با شروع جامعه و جامعه نیز با حیات اجتماعی آغاز می‌شود. اوتقسیم کار را نتیجه پیشرفت سازمان اجتماعی یا خرد و منطق انسان نمی‌داند بلکه به دلیل اختلافات زیاد میان انسان‌ها و نیازهای متفاوت آنها تقسیم کار ضرورت پیدا می‌کند. به نظر او تقسیم کار ضمن این که یک قانون طبیعی است یک قاعده اخلاقی نیز هست و می‌تواند ملاک قضاوت درجه کمال انسانی و هم ایجاد وابستگی و همبستگی اعضا باشد.اومعتقد است گرایشات تقسیم کار باید از سطح قشری روابط و ساختارهای اجتماعی گذشته و به درون ساخت و نهاد اجتماعی نفوذ کند.
تقسیم کار در دومفهوم اساسی خلاصه می‌شود:
۱.تفکیک ساختی و تمایزگذاری رسمی نقش‌ها
۲.تاثیر این تفکیک در انسجام اجتماعی و نوع رابطه عناصر اجتماعی با آن
هر قدر میزان تفکیک اجتماعی و تمایزگذاری بین کارکردهای جامعه زیاد شود جامعه به طرف تکامل بیشتری سوق پیدا می‌کند. در نهایت باید گفت که دورکیم در صدد این بود تا نشان دهد که جامعه‌ای که افراد آن به وسیله نظامی از ارزش‌ها و هنجارها یا به تعبیر دیگر اخلاقیات هدایت می‌شوند، رضایت بیشتری از موقعیت خود در نظام کاردارند و این امر به نوبه خود بر روی کیفیت زندگی فرد موثر خواهد بود.(مختاری و نظری،۱۳۸۹،ص: ۱۱۵)
نظریه کنش اجتماعی پارسونز
در این نظریه تالکوت پارسونز جامعه شناس کارکردگرای آمریکایی تلاش کرده است تا نشان دهد هر کنشی اعم از کنش به هنجار و نابهنجار توسط صور خاصی از ساختارهای اجتماعی ساخته و تولید می‌شوند.از این رو کیفیت زندگی نیز توسط فرد در چارچوب شرایط و ساختار اجتماعی و وسایل و مسیرهایی جهت نیل به اهداف قابل تبیین می‌باشد.پارسونز اختیار و اراده انسانی را در انجام افعال و کردار خود انکار نکرده و در عین حال نقش و تاثیرات ساختاری را نیز در کنش آدمی نادیده نمی‌انگارد. از این منظر کیفیت زندگی در چارچوب شرایط و ساختار اجتماعی و وسایل و مسیرهایی جهت حصول به اهداف فرهنگی قابل تبیین است(مختاری و نظری،۱۳۸۹،ص: ۱۱۱).
نظریه کنش اجتماعی پارسونز شامل چهار مرحله است. از نظر پارسونز در نخستین مرحله، کنشگران برای اقدام به کنش به ویژه برای دستیابی به هدفی دلخواه برانگیخته می‌شوند(مثلا برای اخذ مدرک تحصیلی). منظور پارسونز از دستیابی به هدف، زمان پایان کنش کنشگر است که در آن نتیجه دلخواه به دست می‌آید. در مرحله دوم کنشگران باید راه‌های رسیدن به هدف دلخواهشان را پیدا کنند(نظیر امکانات تحصیلی که والدین فراهم می‌آورند). در سومین مرحله کنشگران باید از پس شرایطی که مانع از دستیابی آنان به هدف می‌شود برآیند. در مرحله چهارم کنشگران باید در سیستم اجتماعی فعالیت کنند(دیلینی،۱۳۸۷،ص: ۳۵۶).
نظریه زیمل
در آرای زیمل به صورت مشخص به کیفیت زندگی توجه نشده است.اما مفاهیمی را در آثار خود به کار برده است که با بهره گرفتن از آنها می‌توان مفهوم کیفیت زندگی را تبیین کرد. زیمل در مقاله کلان شهر خود به بحث از شرایطی می‌پردازد که در آن روابط انسانی رو به افول می‌گذارند. او در تحلیل خود به از میان رفتن روابط عاطفی و صمیمانه و تسلط روابط حسابگرانه توجه دارد. به نظر زیمل کلان شهر جایگاه عقل است.انسان کلان شهری بیش از آن که به عاطفه و قلب خود مراجعه کند به عقل خود مراجعه می‌کند. این ویژگی با اقتصاد پولی کاملا عجین شده است. زیمل به ما می‌گوید که کلان شهر فرهنگ ذهن است نه قلب. از دیدگاه زیمل می‌توان در مورد کیفیت زندگی دو گونه قضاوت کرد، اولا از آنجاییکه زندگی شهری جایگاه عقلانیت است و به قول او کلان شهر جایگاه عقل است و احساس و روابط عاطفی جایگاهی در آن ندارد. لذا رفتار معقولانه و حسابگرانه می‌تواند به کیفیت زندگی فرد بها داده و از این منظر فرد کیفیت زندگی بالاتری را تجربه کند. ثانیا از رویکرد دیگر و از آنجاییکه یکی از ابعاد مهم کیفیت زندگی توجه به احساسات و روابط عاطفی افراد در جامعه است بنابراین این ویژگی در کلان شهرها طبق نظر زیمل گم شده است، پس در نتیجه این جنبه دارای آثار منفی بر روی کیفیت زندگی است.(مختاری و نظری، ۱۳۸۹،ص: ۱۱۶)
دیدگاه بوم شناسی بر مفهوم کیفیت زندگی
جامعه شناسی در دانشگاه شیکاگو با تاکید بر بوم شناسی در اواخر قرن ۱۹ شکل گرفت. بوم شناسی به طور کلی بر نحوه توزیع فعالیت‌های اجتماعی(کیفیت زندگی) در فضا و زمان تاکید دارد.با بهره گرفتن از این دیدگاه بوم شناسان به دو موضوع اصلی توجه داشتند که در تحلیل کیفیت زندگی از اهمیت خاصی برخوردارند. اول اینکه توزیع فعالیت‌ها در فضا و زمان و در محیط شهری چگونه باعث یا مانع دست یابی به اهداف جمعی می‌شود. دوم اینکه این نحوه توزیع چگونه بر تجربه اجتماعی افرادی که در معرض آن قرار دارند تاثیر می‌گذارد.
از جمله مفاهیم اصلی که بوم شناسان از آن استفاده می‌کنند، همزیستی، رقابت، هجوم و استقرار، تعادل طبیعی و انطباق با محیط زیست است. همزیستی به معنای زندگی مشترک اورگانیسمهای غیر شبیه است و هجوم به معنی ورود یک نژاد یا یک گروه از افراد به یک منطقه و بیرون راندن اهالی قبلی است. تعادل طبیعی به معنی رابطه میان گیاه و جانور و محیط در صورتی است که تعادل محیط حفظ شود به طوری که موجودات مکمل یکدیگر باشند. در مطالعه این نوع روابط بوم شناسان تاکید می‌کنند که بقا و انطباق با محیط موجودات با یکدیگر از جمله مسایل مهم در بقای شبکه زندگی در محیط است.(مختاری و نظری،۱۳۸۹،ص: ۱۰۵)
در واقع نظریه پردازان مکتب شیکاگو از مدل بوم شناسی به شکل نسبتا آزادانه‌ای استفاده کرده‌اند تا این موضوع را مطرح سازند که انسان‌ها بر خلاف موجودات دیگر توانایی فرهنگ سازی و ایجاد محدودیت‌ها از طریق هنجارها و آداب و رسوم را دارند که این امر به خودی خود بر میزان احساس کیفیت زندگی و نظم اجتماعی افراد جامعه تاثیر می‌گذارد.( مختاری و نظری،۱۳۸۹،ص: ۱۰۵)
رویکردهای عاملی و کیفیت زندگی
رویکرد عاملی مبتنی بر فرد گرایی روش شناختی است و جامعه را نه به عنوان یک کلیت بلکه به عنوان جمع جبری افراد جامعه مورد توجه قرار می‌دهد. این نوع تبیین هر چند می‌پذیرد که عوامل فرا فردی برای تبیین مفید هستند اما این عوامل را همچنان به زمینه‌های فردی فرو می‌کاهد(غفاری و ابراهیمی لویه،۱۳۸۴،ص:۳۱).
این رویکرد در بحث از کیفیت زندگی برای عاملت انسانی نقش محوری را لحاظ نموده و بر این باور است که کیفیت زندگی بیشتر ناظر بر ذهنی‌ات، قابلیت‌ها و توانمندی‌های افراد تا شرایط ساختاری اجتماعی یا محیط پیرامونی است(غفاری و امیدی،۱۳۸۸،ص: ۱۱).
با توجه به فضای مفهومی،نظری،بینشی و روش شناختی رویکرد عاملتی چهار رویکرد عاملتی را درمواجه با کیفیت زندگی می‌توان شناسایی کرد که عبارتند از مطلوبیت گرایی،ارزش‌های عام،رویکردهای نیاز محور و رویکرد قابلیتی که به بررسی هر کدام از آنها خواهیم پرداخت.
رویکرد مطلوبیت گرایی
نظریه مطلوبیت گرایی در طول قرن هجدهم میلادی به عنوان یک نظریه اخلاقی مورد توجه قرار گرفت.در اواخر این قرن جرمی بنتهام فیلسوف انگلیسی تلاش نمود تا این نظریه را روشن و جامع تدوین نماید.
بنتهام بر این باور بود که جستجوی لذت و دوری از درد تنها غایت آدمی است و اصل مطلوبیت عبارت از آن است که در هر استدلالی، اساس کار ما با محاسبه و مقایسه دردها و لذت‌ها باشد و هیچ اندیشه دیگری را در استدلال خود دخالت ندهیم.به طور کلی بنتهام استدلال می‌کند که اعمال افراد به منظور کسب لذت یا سعادت به هر شکل، دلخواه است و هیچ شخص دیگری قادر نیست که درباره کیفیت یا درجه سعادت آن داوری نماید.اگر هر فرد، تهنا داور آن چیزی باشد که به او لذت می‌دهد، در این صورت فقط خود فرد می‌تواند تعیین کند که عمل درست به لحاظ اخلاقی چه می‌تواند باشد.بر اساس نظریه بنتهام آدمیان به عنوان افرادی محصور در خود و مستقل از یکدیگر و محیط خویش پنداشته می‌شوند و جامعه نیز به صورت مجموعه‌ای از افراد منفرد درنظر گرفته می‌شود و از این رو مطلوبیت جامعه نیز به شکل جمع جبری مطلوبیت یکایک افراد مورد محاسبه قرار می‌گیرد.(غفاری و امیدی،۱۳۸۸،ص: ۱۲)
هی وود(۱۳۸۳)انواع نظریه‌های مطلوبیت گرایی را در چهار دسته تقسیم بندی می‌کند:
۱.مطلوبیت گرایی کلاسیک که سودمندگرایی عمل است. بدین معنی که عملی را درست می‌داند که نتایج آن دست کم به اندازه هر عمل دیگری لذت بیشتری را به وجود آورد.
۲.مطلوبیت گرایی مبتنی بر قاعده، قاعده یا عملی را درست می‌داند که با قاعده‌ای که اگر همه از آن پیروی کنند نتایج خوبی به بار خواهد آورد، سازگار باشد. لذا ما باید همیشه قواعد را با این سوال که کدام قاعده بیشترین خیر عمومی را برای هر کس فراهم می‌کند، تعیین کنیم نه بر این اساس که کدام عمل بیشترین سود را به همراه دارد.
۳.سودمند گرایی انگیزه‌ای که بر نیت‌های بازیگر و نه بر نتایج هر عمل تاکید می‌کند.
۴.مطلوبیت گرایی تعمیم ساز که درستی عمل را نه بر حسب نتایج خاص آن بلکه بر پایه آنکه عمل به طور همه شمول انجام شده است، درست می‌داند.(غفاری و امیدی،۱۳۸۸،ص: ۱۵)
رویکرد ارزش‌های عام
در رویکردهای مبتنی بر خواست‌های واقعی مانند رویکرد مطلوبیت گرایی،بر این نکته تاکید می‌شود که مردم چه احساسی دارند،خواسته‌هایشان چیست و چه می‌کنند، اما این رویکرد بر این امر تاکید دارد که در صورتی که مردم در شرایط کاملا آگاهانه قرار بگیرند، چه علایقی خواهند داشت؟ ارزش‌های عام به این امر توجه دارند که چه چیزی زندگی شخص را برای او ارزشمند می‌کند. این‌ها ارزش‌هایی هستند که موجب بهبود کیفیت زندگی هر انسانی می‌شوند و مبتنی بر مفهومی از کیفیت زندگی هستند که بر طبیعت بشر استوار است.گریفن(۱۹۸۶)مجموعه این ارزش‌ها را اینگونه اولویت بندی می‌کند:
الف) مهارت و موفقیت
ب) عناصر خاص وجودی انسان، عاملت، خود مختاری، آزادی، قابلیت‌های اساسی
ج) شناخت شامل خودشناسی،رهایی از آشفتگی،جهل و خطا و شناخت جهان پیرامون
د) لذت
ه) روابط عمیق شخصی
این ارزش‌ها در بین افراد متفاوتند و به تعبیری از دو جنبه متکثرند، یکی از جنبه برداشت‌های متنوعی که افراد مختلف از کیفیت بالای زندگی و یا زندگی خوب دارند و دیگری از جنبه اهمیت وزنی متفاوتی که هر کدام از این ارزش‌ها ممکن است برای افراد داشته باشد.از ایرادتی که به این رویکرد وارد است، این است که هیچ معیاری از چگونگی ارزیابی کیفیت زندگی و یا چونگی انجام گزینش‌های ممکن از میان ارزش‌ها ارائه نمی‌دهد. (غفاری و امیدی،۱۳۸۸،ص: ۱۸)
رویکردهای نیاز محور
این رویکرد در حوزه مطالعات توسعه و کیفیت زندگی بسیار رایج است و با بحث از نیازهای اساسی آغاز می‌شود. این رویکرد خود به سه رویکرد نیازهای اساسی، توسعه انسانی، نیازهای انسانی جزیی می‌شود که در ذیل به آنها می‌پردازیم.
رویکرد نیاز اساسی
هم به لحاظ مفهومی و هم به لحاظ سنجش و اندازه گیری این رویکرد با رویکرد مطلوبیت گرایی تفاوت‌های بنیادین دارد.تفاوت این دو رویکرد از بعد مفهومی به تمایز میان علایق و نیازها مربوط می‌شود و به لحاظ سنجش، در حالیکه در مطلوبیت گرایی درآمد معیار عمل قرار می‌گیرد، در رویکرد نیازهای اساسی، درآمد ضرورت مطلق کیفیت زندگی نیست. باور اصلی این رویکرد آن است که هر کسی حق برخورداری از یک زندگی مناسب حداقلی را دارد و این هدف می‌بایست نسبت به سایر اهداف الویت داشته باشد.این رویکرد برای سنجش کیفیت زندگی اولیه در کشورهای با محرومیت بالا قابل استفاده است.(غفاری و امیدی،۱۳۸۸،ص: ۲۱)
رویکرد توسعه انسانی
این رویکرد در ابتدا از سوی دفتر برنامه توسعه سازمان ملل بکار گرفته شد.ایده اصلی این رویکرد عبارت است از اینکه بهزیستی انسان هدف اصلی توسعه است و انسان‌ها فاعل و منبع اصلی توسعه بشمار می‌آیند.به بیان دیگر برنامه توسعه سازمان ملل، توسعه انسانی را فرایند گسترش دامنه انتخاب مردم و بالا بردن سطح رفاه و کیفیت زندگی از طریق بسط قابلیت‌ها و کارکردهای آنها می‌داند.در فرمول بندی این رویکرد سه شاخص مد نظر قرار می‌گیرد که عبارتند از امید به زندگی برای کل افراد جامعه، سواد و سرانه تولید ناخالص داخلی.(غفاری و امیدی،۱۳۸۸،ص: ۲۳)
رویکرد نیازهای انسانی
دویال و گوف(۱۹۹۱) از نظریه پردازان این رویکرد بر این باورند که رابطه اخلاقی محکمی میان ماهیت نیازها و تعهد جوامع برای تامین آنها وجود دارد یعنی اگر تامین نیازهای انسان، پیش نیاز مشارکت در زندگی اجتماعی است، همه افراد دارای حق مسلم ارضا نیازهایشان هستند زیرا اعضا گروه‌های اجتماعی وظایفی را بر عهده دارند که بدون برخورداری از سطح مناسبی از تامین نیازها، قادر به انجام وظایفشان نخواهند بود. رویکرد نیازهای انسانی در مقایسه با مطلوبیت گرایی نیز به رغم آنکه هر دو بر اهمیت اجتناب از درد تاکید دارند، رویکرد نیازهای انسانی اهمیت خاصی برای لذت جویی و شادکامی قایل نیست.این رویکرد در سطوح محلی و ملی و بین المللی عملیاتی شده و به عنوان مهم‌ترین و قوی‌ترین سازه کیفیت زندگی در میان رویکردهای مبتنی بر نیازهای اساسی در نظر گرفته می‌شود و یکی از پایه‌های توسعه مفهومی کیفیت زندگی بشمار می‌آید(غفاری و امیدی،۱۳۸۸،ص: ۲۶).
رویکرد قابلیتی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...