نگاهی به پایان نامه های انجام شده درباره پراکندگی جغرافیایی تشیع در ایران از آغاز تا پایان قرن سوم هجری- فایل ... |
![]() |
۲-۳-۴- کسب حقایق تاریخ اسلام از زبان امام علی (ع)
با توجه به اینکه ایرانیان بسیاری، در کوفه سکونت داشتند و رفت و آمد ایرانیان به این شهر بسیار بود و شهرهایی مانند مدائن، ساباط، انبار و. . . نزدیک کوفه بودند. طبعاً ملاقاتهای آنها با امام علی (ع) بسیار و مکرر بوده و قطعا آنها گرد منبر آن حضرت آمده و خطبهها و افشاگریهای آن حضرت را (که بخشی از آنها در نهج البلاغه ذکر شده) میشنیدند و در پرتو آن، راههای اصلی اسلام را از راههای انحرافی میشناختند. آنها «مناشدهی» امام علی (ع) را که در صحن مسجد کوفه انجام گرفت، میدیدند و میشنیدند. قطعاً این امور به ضمیمهی امور دیگر، نقش بسزایی در گرایش آنها به تشیع داشته است. علامه سید محسن امین در این باره نوشته است: هنگامی که امیرمؤمنان علی (ع) در عراق سکونت کرد، بسیاری از مردم کوفه و بصره و شهرهای اطراف به تشیع گرویدند و هنگامی که کارگزاران آن حضرت به شهرها و استانها میرفتند، بسیاری بر اثر راهنماییهای آن حضرت شیعه میشدند. به این ترتیب تشیع در مکه، یمن، مصر، عراق و فارس (ایران) روبروز، رو به گسترش نهاد (امین، ۱۳۸۲: ۲۵).
بیانات امام علی (ع)که در نهج البلاغه آمده، غالباً در کوفه ایراد شده است و این بیانات کافی بود که خط فکری مسلمانان را ترسیم کند و مردم بسیاری را شیعهی اعتقادی نماید (امینی، بی تا: ۱۹۵- ۱۵۹). در یک مورد امام علی (ع)مردم کوفه را در رحبه (میدان یا صحن مسجد) کوفه جمع کرد و در میان آنها گروهی از اصحاب رسول خدا (ص) نیز حضور داشتند. بعد از حمد و ثناء به جمعیت رو کرد و فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم هر کسی ماجرای غدیر را دیده و سخن (ص) را در روز غدیر در شأن من شنیده؛ هم اکنون برخیزد و شهادت دهد. جمعی برخاستند و گواهی دادند که ما در روز غدیر خم بودیم و شنیدیم که رسول خدا (ص) فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و اعن من اعانه». هر کس که من مولا و رهبر او هستم، علی (ع) مولا و رهبر او است. خداوندا دوست بدار کسی را که علی را دوست دارد و دشمن بدار کسی را که علی را دشمن دارد و کمک کن کسی را که او را کمک کند. در این روایت آمده است حدود ده نفر برخاستند و شهادت دادند که ما در آنجا حاضر بودیم، و این گفتار را از رسول خدا (ص) شنیدیم (امینی، بی تا: ۱۶۷).
در بعضی از عبارات محدثان اهل تسنن چنین بیان شده است: فقام ناس کثیر فشهدوا؛ عدهی بسیاری برخاستند و گواهی دادند (امینی، بی تا: ۱۷۴). آری این منا شدههای امام علی (ع)که در فرصتهای مناسب در برابر جمعیت انجام میگرفت و گواهی اصحاب بزرگ رسول خدا (ص) یکی از بهترین طرق شناساندن مذهب تشیع اعتقادی بود که بذر تشیع را در دلهای ایرانیان میپاشید، و این بذر، بسیار زودتر به ثمر میرسید، و به تدریج بر گسترش طرفداران تشیع میافزود. بدین لحاظ استقرار امام علی (ع) در شهر کوفه مرحله جدید و مهمی برای گرایش ایرانیان به تشیع بود و در این راستا، بسیار بودند کسانی که نخست به آیین تسنن در اسلام گرویده بودند، ولی با ورود امام علی (ع)به کوفه و ملاقات آنها با آن حضرت، به صف تشیع پیوستند و رسماً مذهب تشیع را به عنوان اسلام ناب برگزیدند.
برای همین ایرانیان در جنگ صفین به حمایت از امام علی (ع) در برابر معاویه پرداختند و برای همین وقتی که امام علی (ع) برای جنگ با سپاه معاویه عازم سرزمین صفین شد، برای فرمانداران و استانداران خود، نامه نوشت و آنها را به فرستادن سرباز و کمک دعوت کرد. خواجه ربیع فرماندار ری، با چهار هزار نفر از سپاه ری با تجهیزات جنگی، به سوی صفین حرکت کردند، امام علی (ع)با سپاه خود، منتظر رسیدن آنها بودند، وقتی که آن لشگر رسید، بی درنگ امام (ع) فرمان حرکت به سوی جبههی صفین را صادر کرد (بهجه الآمال: ۴/۱۳۷). این فراز تاریخی بیانگر شرکت فعال مسلمانان ایران در جنگ صفین است و نشان میدهد که در همان عصر، جریان شیعی، توسط فرمانداران امام علی (ع)در ایران، استقرار یافته است.
۲-۳-۵- آشنایی ایرانیان با صحابه بزرگ شیعی
تماسهای نخستین ایرانیان با مسلمانان، در مدائن و نواحی آن آغاز شد. سلمان حدود بیست سال، استاندار مدائن بود. مدائن نامی است که اعراب بر شهر تیسفون در شرق دجله در عراق گذاشتهاند. مدائن پایتخت پادشاهان ساسانی بوده و به گفته مورخین شهری بزرگ و آباد بوده است. این شهر در سال ۱۴ هجری به تصرف مسلمانان درآمد (بلاذری، ۱۳۳۷: ۳۷۷). مدائن در قرن اوّل هجری به عنوان شهری شیعی شهرت داشته است. حضور امام حسن (ع) در مدائن برای جمع آوری سپاه علیه معاویه (طبری، ۱۳۷۵: ۴/ ۳۴۵). و حضور شیعیان این شهر در قیام خونخواهانه مختار ثقفی (طبری، ۱۳۷۵: ۵/۵۵۸). از جمله دلایلی است که میتوان به علل اشتهار این شهر به تشیع بدان اشاره کرد.
سلمان یک مسلمان ایرانی بود، مسلمانی مخلص و مهربان و عادل. وقتی که ایرانیان، زندگی این ایرانی پیشتاز و کردار و گفتار او را در ترازوی فکری خود بررسی میکردند، اسلام را به طور کامل و خالص، در وجود او میدیدند. ستایش هایی که پیامبر (ص) از سلمان نموده بود، کم و بیش به گوششان میرسید و این را نیز طبعاً میدیدند که او شیعهی حضرت علی (ع) است و در نتیجه عاشقانه مذهب تشیع را برمی گزیدند. آنها آنچنان شیفته سلمان بودند که هرگز تصور نمیکردند، خط اعتقادی و فکری او در انتخاب تشیع نادرست باشد. اکثر مردم مدائن و کوفه و مسافران این دو شهر، ایرانی بودند. ملاقات سلمان با آنها موجب شد که نخستین بنای تشیع در این دو شهر پی ریزی گردد و مذهب تشیع رواج یابد و سپس به شهرهای دیگر ایران سرایت نماید. لویی ماسینیون درباره تأثیر سلمان در دوران حاکمیتش در مدائن در گرایش الحمراء (ایرانیان مقیم کوفه) به تشیع چنین مینویسند: از آنچه گذشت، روشن میشود که سلمان به گفته سبیعی (پسر اسوار ایرانی)، با بنی عبدالقیس بوده است، آنان را با هم پیمانانشان الحمراء به عقیده خودش مبنی بر حقانیت علی (ع) مؤمن کرده است (ماسینیون، بی تا: ۱۰۲).
بعد از وفات سلمان فارسی، عمر بن خطاب حذیفه بن یمان را به فرمانداری مدائن منصوب نمود (ابن سعد، ۱۳۷۴: ۷/۳۲۷). حذیفه از شیعیان بنام امام علی (ع) بوده است که با بیان دیدگاهها و موضعگیریها خود در گسترش تشیع در این شهر نقش اساسی داشته است:
حذیفه به علت رابطه نزدیک با پیامبر (ص) احادیث زیادی را از از ایشان نقل کرده است. وی از راویان حدیث غدیر است که بارها آن را در مدائن بیان داشته است (امینی، بی تا: /۲/۲۲۱).
بیان این حدیث از جانب حذیفه برای اعلام حقانیت امام علی (ع) و شیعیان بوده است و بیشک در جذب تودههای مختلف مردم و به خصوص موالی در مدائن موثر بوده است.
جریان بیعت حذیفه با امام علی (ع) و سخنان ماندگار حذیفه در این زمینه (مسعودی، ۱۳۷۴: ۲/ ۳۹۴). اهمیت بسزایی دارد که سبب جلب نظر اقشار مختلف مردم شده است. حذیفه از اصحاب باسابقه، خوشنام و شجاع پیامبر (ص) و از سرداران فاتح مسلمانان بوده است که دیدگاه و نظراتش در جامعه به عنوان راهنما و مرجع در نظر گرفته میشده است.
حذیفه به دو پسرش، صَفوان و سَعید چنین وصیت کرد: همواره با علی (ع) باشید و به زودی جنگهای متعددی برای علی (ع) پیش میآید (مانند جنگ جمل، صفین و نهروان) و بسیاری کشته خواهند شد. شما را وصیت میکنم که در صف علی (ع) باشید و کوشش کنید تا در رکاب او به شهادت برسید. زیرا سوگند به خدا، علی بر حق است و مخالفان او بر باطل میباشند (مسعودی، ۱۳۷۴: ۲/ ۳۹۴). فرزندان حذیفه بر اساس سفارش وی در زمینه حقانیت امام علی (ع) از شیعیان و دوستداران اهل بیت (ع) بوده اند. اینان به عنوان بزرگان شیعی شهر مدائن سهم ویژهای در نشر تشیع در این شهر دارند. شیعیان این شهر در قیام خونخواهانه مختار ثقفی به رهبری یکی از فرزندان حذیفه شرکت داشتند (طبری، ۱۳۷۵: ۵/۵۵۸). پارسایی و صداقت پیشگامان تشیع و مبارزات فرهنگی و سیاسی آنها هر کدام نقش مؤثری در گسترش تشیع و استحکام پایههای آن داشت.
۲-۳-۶- ظلم و اجحاف در حق موالی
عربها که قبل از اسلام هیچ بهرهای از مدنیت نداشتند و حتی صاحب یک حکومت مستقل نیز نبودند، روحیه برتری طلبی بر عجمان را در خود داشتند. اکنون که بر ایرانیان مسلط شده بودند روحیه عربیگری خود را در امر حکومت دخالت میدادند و به این ترتیب تحقیر بیشتری نسبت به ایرانیان روا میداشتند (جعفریان، ۱۳۸۸: ۱۱۳). عرب خود را به عنوان سرور میشناخت، در حالی که به موالی به عنوان طبقه ضعیف مینگریست. آنها با موالی به گونه ای برخورد میکردند که شرع و عقل، آن را تجویز نمیکرد (عبادی، ۱۹۶۹: ۵۷). حکومت اموی حکومتی عربی و متکی بر نژاد عرب بود (جاحظ، ۱۳۸۰: ۳/۳۶۷). لذا در تبعیض بین عجم و عرب، سنگ تمام را گذاشتند و برای همین در دوره حکومت آنان ظلم و تبعیض علیه بنی امیه شدت یافت. امویان به موالی به عنوان نژادی پست، نگاه میکردند. از این رو با آنان در یک صف راه نمیرفتند و اگر در جایی غذا میخوردند، موقع غذا خوردن موالی بالای سر آنها سر پا میایستادند یا اگر به علت کثرت سن یا فضل و دانش، فردی از موالی به او غذا میدادند او را به صورت مجزا مینشاندند، تا معلوم باشد از موالی است. از همه اینها بدتر آنکه، اگر کسی میخواست با دختر یکی از موالی ازدواج کند، به جای پدرش باید از رئیس قبیلهای که آن مولا به آن منسوب بود، خواستگاری میکرد و گرنه نکاح باطل و فسخ میشد (جعفریان، ۱۳۸۸: ۱۱۴). آنان هیچگاه موالی را با کنیه که نشانه احترام است صدا نمیزدند. به آنها اجازه خواندن نماز بر مردگان را نمیدادند. در جنگها علاوه بر اینکه مناصب فرماندهی را در اختیار آنان نمیگذاشتند، به آنها اجازه سوار شدن بر اسب را نیز نمیدادند و از آنها به عنوان پیاده نظام استفاده میکردند. به هنگام تقسیم غنائم، از اعراب سهم کمتری میگرفتند. ناگوارتر اینکه از آنچه به نام عطاء از بیت المال به مردم داده میشد، به موالی سهمی داده نمیشد (دوری، ۱۹۶۲: ۱۸).
«بسیاری از این افراد با همه تحقیری که از ناحیه امویها بر آنها روا میشد، اسلام را پذیرفتند». موالی در عراق به عنوان شهروند درجه دوم شناخته میشدند. به همین دلیل از همان آغاز کارهای پرمشقت، همچون چرخاندن و بر پای داشتن بازار و راهسازی به آنها واگذار میشد (جعفریان، ۱۱۳: ۱۳۸۲). امویان باور داشتند ایمان موالی نسبت به اسلام، ایمان حقیقی نیست و به همین دلیل اسلام آنان را مساوی با اسلام سایر اعرب نمیدیدند. برای همین حتی از موالیانی که اسلام میآورنند جزیه میگرفتند (الیثی، ۱۹۶۸: ۵۰). امویان کارهای سخت جامعه را به موالی واگذار میکردند و خود به امور سیاسی و نظامی میرسیدند (بیهقی، ۱۳۹۰ق: ۱/۱۳۶). وقتی عربی با باری از بازار بیرون میآمد و یکی از موالی را در آن نزدیکی میدید، بار را به وی میداد تا برای اوحمل کند؛ او نیز مخالفتی نمیکرد (ضحی الاسلام: ۱/۲۵). این رفتار نژادپرستانه سبب شد که موالی از نظر اقتصادی در وضعیتی فروتر از عربها قرار بگیرند و از درآمد کافی برای امرار معاش بهرهمند نباشند (بلاذری، ۱۴۱۷/۱۹۹۶: ۵/۳۵۲).
این وضعیت هر چند در دوره خلافت عباسی تا حدودی کاهش یافت، امّا ایرانیان همچنان مورد ستم قرار گرفتند. عباسیان که باکوشش ایرانیان و سردار نامی آنان ابومسلم دعوت خود را سامان داده و خلافت امویان را منقرض کرده و به کرسی خلافت دست یافته بودند، (مسعودی، ۱۳۷۲: ۲/ ۲۴۷) مدتی بعد ابومسلم را به قتل رساندند (یعقوبى، ۱۳۷۱: ۲/۳۵۶) که موجب ناراحتی و انزجار تودههای مختلف مردم ایران شد و این تنفر با قتل عام خاندان برمکی به دست هارونالرشید در بین ایرانیان افزایش یافت (طبری، ۱۳۷۵: ۱۲/۵۳۲۰ -۵۲۹۷). برای هیمن ایرانیان به علت حمایت امام علی (ع) و دیگر امامان از موالی، علاقه خاصی به اهل بیت (ع) داشتند و برای همین با اشتیاق به تشیع پیوستند.
۲-۳-۷- مظلومیت شیعیان
یکی از دلایل رشد تشیع بنا به نظر نویسندگان مظلومیت شیعیان بوده است (جعفریان، ۱۳۸۸: ۹۹). معاویه به علت کینه عمیقی که از امام علی (ع) داشت بعد از شهادت ایشان و در جریان خلافت خود اقدامات زیادی در جهت تخریب شخصیت امام (ع) و شیعیانش انجام داد که آدمی را به شگفتی وا میدارد.
معاویه در حضور امام حسن بن علی (ع)، امام علی (ع) را ناسزا گفت و این رسم ناپسند در تمام دوران خلافت وی جریان داشت (ابن عساکر شافعی، ۱۳۹۸ق: ۱/۳۱). معاویه هنگامی که میخواست مغیره بن شعبه را به سوی کوفه بفرستد او را فراخواند و گفت: مىخواستم خیلى چیزها را به تو سفارش کنم، اما به اعتماد آنکه مىدانى رضایت من به چیست از آن چشم مىپوشم، اما یک کار را سفارش مىکنم و آن ناسزاگویی به على و مذمت وى و نیز رحمت فرستادن بر عثمان میباشد (طبرى، ۱۳۷۵: ۷//۲۸۱۳).
معاویه همچنین به علت کینه عمیقی که از امام علی (ع) داشت همزمان با تخریب شخصیت امام (ع) شیعیان وفادار ایشان را به قتل میرسانید. معاویه در نامهای به عمال خود نوشته است: در میان شما هر که از شیعیان علی (ع) و متهم به دوستی اوست، از بین ببرید، حتی اگر دلیلی برای اینکار، ولو با حدس وگمان، از زیر سنگ بیرون بکشید (تُستری، ۱۳۹۰ق: ۳/۱۸۰).
همچنین معاویه دستور داده بود تا شهادت دادن (گواهی دادن) هیچ یک از اصحاب علی پذیرفته نشود (ابن ابى الحدید، ۱۳۳۷: ۱۱/۴۴). شیبی درباره مظلومیت شیعه در دوره بنی امیه مینویسد: «تاریخ شیعه پس از حادثه کربلا، یک سلسله شکنجهها و فشارهاست که به صورت دائمی بر آنان تحمیل شده است» (شیبی، بی تا: ۹۶). سائب بن مالک اشعری از فرماندهان سپاه مختار به مردم کوفه میگفت: «شما دیروز، کشته میشدید. دستها و پاهایتان، قطع میگردید. چشمهایتان را کور میکردند و شما را زنده زنده بر شاخههای نخل به دار میآویختند، اگر اکنون- که قیام کردهاید- بر شما غلبه کنند، ببینید چه بر سر شما خواهند آورد» (ابن اعثم کوفی، ۱۳۷۲: ۱۰۵۱). وقتی ربیع بن زیاد حارثی والی امویان در خراسان از قتل حجر اظهار تاسف کرد، سزایش جز مرگ نبود (ابن اثیر، ۱۳۷۱: ۷/۲۸۳۰). در این دوره زیادی و از جمله حجر بن عدی، (ابن خلدون، ۱۳۶۳: ۲/ /۱۹-۱۳؛ مسعودی،، ۱۳۷۴: ۲/ ۸) عمرو بن حمق خزاعی، (ابن اعثم کوفی، ۱۳۷۲: ۷۸۸) قبیصه بن ضبیعه، (طبری، ۱۳۷۵: ۶/۲۸ -۲۳۲۷) مسلم بن عبدالله بن نُجی، (ابن حبیب بغدادی، ۱۴۰۵ق: ۱۹۸۵: ۴۷۹) هانی بن عروه، (دینوری، ۱۳۷۱: ۲۸۶) میثم تمار (حلى، ۱۳۷۹: ۲۵۲) و دیگران تنها به جرم طرفداری از امام علی (ع) و فرزندانش به شهادت رسیدند.
سیاست دیگر امویان این بود که اهل بیت (ع) را از لحاظ مالی در فشار قرار دهند. در راستای این سیاست وضع اهل بیت (ع) از نظر مالی به صورتی درآمده بود که بعدها حاکم عراق درباره ایشان نوشت: «اهل این طایفه از بنی هاشم به صورتی بود که از گرسنگی رو به هلاک بودند؛ به طوری که تمام هیبت آنها تهیه مخارج یک روزشان بود» (ابن خلکان، ۱۴۱۴ق: ۱۰۶). اینها نمونههایی از جنایات و ستمهای امویان در حق خاندان رسول خدا (ص) و شیعیان بود که نهایت مظلومیت آنان را نمایان میسازد و از جمله دلایلی است که موجبات حمایت ایرانیان از تشیع را فراهم کرده است.
۲-۳-۸- سیاستهای ضد دینی حکومتهای اموی و عباسی
بعد از رحلت رسول خدا (ص) و شکلگیری خلافت اسلامی؛ خلفای نخستین در کمال سادگی به زندگی پرداختند، شعائر دینی را گرامی میداشتند، سعی در اجرای احکام اسلامی داشتند و در خیلی از مواقع با مردم و به خصوص صحابه مشورت میکردند. معاویه بعد از قتل عثمان در سال ۳۵ هجری با فریب و نیرنگ در بابر امام علی (ع) ایستادگی کرد، در حالی که بنا به تاکید نوهاش معاویه دوم به هیچ عنوان با وی برابری نداشت (مقدسی، ۱۳۷۴: ۲/۹۰۹). در همین راستا معاویه بعد از شهادت امام (ع) معاویه با نیرنگ، فریب، تطمیع و زور امام حسن (ع) را وادار به صلح کرد و بر کرسی خلافت تکیه زد (طبری، ۱۳۷۵: ۷/۲۷۲۰).
حکومت معاویه اوّلین تجربه حاکمی بود که در میان اختلافات دینی- سیاسی، و احیاناً قبیلهای و منطقهای، توانست به وسیله زور و با بهرهگیریاز حیلههای سیاسی، قدرت را به چنگ آورد. «تا پیش از آن برای تصاحب قدرت لشکرکشی نشده و به طور رسمی از زور برای کسب قدرت سیاسی استفاده نشده بود. اکنون که این قدرت بر پایه زور مستقر شده بود، چه توجیهی میتوانست داشته باشد؟» (طقوش، ۱۳۸۹: ۱۹). خلفای اموی بر عکس به تمامی عرف و سنتهای رسول خدا (ص) و خلفای راشدین پشت کردند و حتی در تضاد با آن عرف و سنتها عمل کردند. روایت است زمانی که معاویه بعد از صلح با امام حسن (ع) وارد کوفه شد به مردم گفت: من برای اینکه نماز بخوانید، روزه بگیرید، حج بروید و یا زکات پرداخت کنید با شما جنگ نکردم، من برای اینکه بر شما حکومت کنم با شما جنگیدم (دینوری، ۱۳۸۰: ۳۵۱).
هر چند معاویه در ظاهر به احکام دین تقید داشت، اما یزید به ظواهر هم اعتنایی نداشت و رفتارش در تضاد با اسلام و رفتارهای دینی بود. این امر به خصوص در میان صحابه و فرزندان آنان بازتابی منفی داشت، که منتج به قیام امام حسین (ع)، قیام عبدالله بن زبیر و قیام مردم مدینه به رهبری عبدالله بن حنظله شد.
در بین امویان عبدالملک بن مروان به علت اینکه مدت زیادی از دوران زندگی خود را در مدینه گذرانده بود، دارای تربیت دینی بود و از فقهای مدینه به شمار میرفت و به علت آنکه پیوسته به تلاوت قرآن مشغول بود«کبوترمسجد» نامیده مىشد (ابن طقطقى، ۱۳۶۰: ۱۶۵). وقتی عبدالملک خبر مرگ مروان را دریافت کرد و بشارت خلافت را به وی دادند، وى قرآن را درهم پیچیده و گفت: «هذا فراق بینى و بینک» و سپس عهدهدار امور دنیا شد (ابنکثیر، ۱۴۰۷ق: ۸/۲۶۰۶). او در این گفتارش صادق بود، زیرا که او از همان لحظه اوّل حکومت خویش با کتاب خدا و احکام اسلام فاصله گرفت و با سیاست شومى به اداره مسلمین پرداخت و گرگان را بر ایشان مسلّط کرد و آنان ظلم و جور و ترس را در همه جا گستردند.
عبدالملک اوّلین کسى بود که مردم را از مراجعه به خلفا و سخن گفتن طولانی در حضور ایشان بازداشت و سابقاً مردم همواره در این کار جرأت مىورزیدند (ابن طقطقى، ۱۳۶۰: ۱۶۵). همچنین او براى نخستین بار در جهان اسلام صریحاً از امر به معروف و نهى از منکر نهى کرد و گفت: کسى مرا به تقواى الهى دعوت نکند، وگرنه گردنش را خواهم زد (سیوطی، ۱۴۰۶ق: ۲۱۹). بهترین نمونه بیاهمیتی دین و و بیمبالاتی نسبت به آن در نزد عبدالملک کوبیدن کعبه توسط حجاج بوده است. وقتی که حجاج با اختیار تام برای سرکوب قیام عبدالله بن زبیر راهی مکه شد، «کعبه را با منجنیق کوبید، او به این عمل بسنده نکرد، بلکه نجاست هم به کعبه پرتاب کرد» (ابن اعثم کوفی، ۱۳۷۲: ۳۶۶). عبدالملک هم هیچ اعتراضی نکرد بلکه با تمام قدرت از حجاج حمایت کرد. اگر عبدالملک اندکی به حرمت کعبه قائل بود حداقل باید حجاج را توبیخ میکرد. جالب این است که هنگامی که یزید بن معاویه سپاه به شهر مکه و کعبه اعزام کرد. عبدالملک از این کار سخت به خشم آمده بود و گفته بود: «اى کاش آسمان بر زمین فرود مىآمد»، ولى چون خود به خلافت رسید، از آن بالاتر را انجام داد و کعبه را با منجنیق کوبید» (ابن طقطقى، ۱۳۶۰: ۱۶۵).
حجاج بن یوسف اعتقاد داشت که جایگاه خلافت از رسالت بالاتر است. حجاج در یکى از خطبههاى خود گفت: زمین و آسمان با خلافت برپاست. خلیفه نزد خدا بزرگتر از فرشتگان مقرب و پیمبران و مرسلین است. چرا که خدا آدم را به دست خود آفرید و فرشتگان را به سجده او واداشت و او را در بهشت جاى داد. سپس او را به زمین فرود آورد و خلیفه خود کرد و فرشتگان را رسول ساخت. حجاج همچنین مسلمانانى را که به زیارت قبر پیامبر (ص) مىرفتند مسخره مىکرد و مىگفت: نفرین بر ایشان که اطراف چوبها و استخوانهاى پوسیده طواف مىکنند، چرا به اطراف کاخ امیر المؤمنین عبد الملک طواف نمىکنند، مگر نمىدانند که شخص خلیفه بهتر از فرستاده اوست؟» (ابن ابى الحدید، ۱۳۳۷: ۱۵/۲۴۲).
امویان هیچ مبانی دینی و قرآنی را در امر حکومت در نظر نداشتند. هنگامی حجاج بن یوسف از طرف عبدالملک بن مروان به عنوان فرماندار بصره منصوب شد در جمع مردم آن شهر گفت: «ای مردم، امیر المومنین من را بر شما امیر کرده است. من دو شمشیر دارم، شمشیر رحمت و شمشیر عذاب. شمشیر رحمت را در راه گم کردم و فقط با شمشیر عذاب به این شهر وارد شدهام . . . » (ابن ابى الحدید، ۱۳۳۷: ۲۵۶). در این جملات هیچ سخنی از خدا، قرآن، سنت رسول خدا و دین اسلام نیست و فقط تهدید و ارعاب است.
خلافت عباسی در موضوع بیتوجهی به امور دینی و قرآنی در امتداد خلافت اموی بوده است. عباسیان که با ادعای پایان دادن به ظلم و جور امویان و استقرار حکومت خاندان پیامبر (ص) و برپایی عدالت به خلافت رسیدند، وقتی به قدرت دست یافتند، بر خلافت شعارهای خود، به ظلم و ستم روی آوردند و به عنوان خاندانی ظالم و خیانتکار در جامعه مشهور شدند؛ چنانکه برخی تاریخنویسان دولت عبّاسی را دولتی پر از مکر و خدعه دانسته اند (ابن طقطقى، ۱۳۶۰: ۲۰۰). عبدالرحمن افریقى به منصور دوانیقى مىگوید: «ظلم و ستم در کشور پدیدار شده است و من آمدهام که تو را از آن مطلع کنم، حالا مىبینم که ظلم و ستم از خانه تو است. من انجام کارهاى خلاف و گسترش ظلم را دیده بودم. من گمان مىکردم که رویداد ستم به علت دورى از شماست، امّا هر چه به شما نزدیکتر شدم دیدم موضوع خطرناکتر است. » منصور از این کلام عبدالرحمن سخت ناراحت شد و دستور داد او را بیرون کنند (خطیب بغدادی، بیتا: ۱۰/۲۱۵).
فصل سوم:
پراکندگی مناطق شیعه نشین ایران در قرن نخست هجری
درآمد
گفته شد که ایرانیان و موالی به علل مختلف به تشیع روی آوردند که این امر در قرن اول هجری گسترش تشیع در ایران با محوریت مدائن انجام گرفته است و بعد از آنجا به سایر نقاط ایران همچون اهواز و دیگر مناطق گسترش یافته است؛ که این امر در این فصل مورد بررسی قرار میگیرد.
۳-۱- مدائن پایگاه موالی و تشیع
مدائن یا چنانکه در آن روزگار به زبان سریانی گفته میشد؛ مدیناثا یعنی شهرها و مجموعهٔ هفت شهر بود نزدیک به هم و در دو جانب دجله که آنها را ماحوزه و ماحوزه ملکا میخواندند و به همین سبب آن را مداین یعنی مدینهها، شهرها، نام نهادند (کریستن سن، ۱۳۷۲: ۵۱۱). حصارهای بلند برگرد مجموعهٔ این شهرها کشیده بودند و دروازههای استوار در آنها تعبیه کرده بودند. این حصارها و دروازهها در پایان روزگار ساسانیان بارها تجدید و ترمیم گشته بود (لسترنج، بیتا: ۴۱۱). قبر سلمان فارسی و حذیفه بن یمان صحابه رسول خدا (ص) در این شهر قرار دارد (مقدسی، ۱۳۶۱: ۱۴۱).
نخستین دژهای امپراتوری ساسانی در سال سیزدهم هجری به دست اعراب مسلمان گشوده شد و در زمانی کوتاه به تدریج تمام سرزمین ایران به جز کنارههای دریای خزر به تصرف سپاهیان مسلمان درآمد. رفتار و شیوه برخورد مسلمانان با ایرانیان در جنگهای نخستین بین دو گروه، یکسان نبوده است. تماس بین ایرانیان و مسلمانان در زمان خلیفه دوم، صورت پذیرفت. در جنگهای تیسفون، شوشتر و اصطخر شاهد همکاریهای نزدیک ایرانیان با سپاهیان مسلمان هستیم و حتی در جنگ نهاوند که جنگی سرنوشت ساز و تعیین کننده بود، گروهی از سپاهیان ایران با سردار خویش، از یزدگرد ساسانی روی برگردانده و به اعراب مسلمان پیوستند (بلاذری، ۱۳۶۴: ۱۲۹-۱۳۱). در نبرد قادسیه نیز چهار هزار نفر ایرانی به سپاه اعراب پیوستند با این شرط که، پس از جنگ اجازه داشته باشند به هر کجا که میخواهند بروند و با هر قبیله که خواستند هم پیمان شوند و سهمی از غنائم جنگی را نیز بردارند. این افراد بعد از پیوندشان با بعضی از قبائل عرب، اصطلاحاً موالی آن قبایل نامیده شدند و بعدها آنان را الحمراء سرخ روی خواندند (صنعانی، ۱۹۷۰: ۵/۴۷۴).
گفته شد که مدائن در قرن اول هجری به عنوان شهری شیعی شهرت داشته است و حضور امام حسن (ع) در مدائن برای جمع آوری سپاه علیه معاویه (طبری، ۱۳۷۵: ۴/۳۴۵). و حضور شیعیان این شهر در قیام خونخواهانه مختار ثقفی (طبری، ۱۳۷۵: ۵/۵۵۸). از جمله دلایلی است که میتوان به علل اشتهار این شهر به تشیع بدان اشاره کرد. برای علل رواج تشیع در شهر مدائن میتوان به دلایل ذیل استناد کرد:
۱- حمایت امام علی (ع) از موالی
در فصل اول گفته شد که امام علی (ع) بعد از کسب عنوان خلافت به عناوین مختلف از ایرانیان حمایت کرده است و با ظلم و تبعیض در حق آنان مخالفت کرده است، که در این زمینه میتوان به واکنش شدید امام (ع) در مقابل قتل هرمزان به دست عبیدالله بن عمر فرزند خلیفه دوم، (مسعودی، ۱۳۷۴: ۲/ ۳۸۵) نگاه مساوی به موالی در تقسیم بیت المال (ابن ابى الحدید، ۱۳۳۷: ۷/۴۲-۳۷) و اجرای عدالت نسبت به آنان بود (یعقوبى، ۱۳۷۱: ۲/ ۸۹). مغیره همیشه در مقایسه میان حضرت علی (ع) و عمر گفته است: علی (ع) تمایل و مهربانی اش نسبت به موالی بیشتر بود (قمی، ۱۴۱۶: ۲/۶۹۲).
۲- حضور سلمان فارسی و حذیفه بن یمان در این شهر
سلمان حدود بیست سال، استاندار مدائن بود (بلاذری، ۱۳۳۷: ۳۷۷). ملاقات مردم مدائن با سلمان موجب شد که نخستین بنای تشیع در این دو شهر پی ریزی گردد و مذهب تشیع رواج یابد و سپس به شهرهای دیگر ایران سرایت نماید (ماسینیون، بی تا: ۱۰۲). بعد از وفات سلمان فارسی، عمر بن خطاب حذیفه بن یمان را به فرمانداری مدائن منصوب نمود (ابن سعد، ۱۳۷۴: ۷/۳۲۷). حذیفه از شیعیان بنام امام علی (ع) بوده است که با بیان دیدگاهها و موضعگیریها خود در گسترش تشیع در این شهر نقش اساسی داشته است (امینی، بی تا: /۲/۲۲۱).
۳- نزدیکی مدائن به کوفه مرکز تشیع
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1400-07-28] [ 02:27:00 ب.ظ ]
|