نگاهی به پایان نامه های انجام شده درباره اسطوره در مشیری- فایل ۱۳ |
![]() |
تعریف دیگری از بهرام مربوط به «بهرام ورجاوند» است: «بهرام ورجاوند… از نجاتبخشان زرتشتی است. او یکی از منجیان دین زرتشتی است که در پایان هزاره زردشت ظهور میکند. وی نمادی از ایزد بهرام است که به صورت شاهی، سوار بر پیل سفید آراستهای، برای یاری رساندن ایرانیان در برابر بدخواهان و دشمنان در روز خرداد از ماه فروردین از کابل یا هندوستان میآید» (قلیزاده، ۱۳۹۲: ۱۳۹).
مشیری به دو معنی از این نام استفاده کرده است. یکی در معنای اسطورهای بهرام گور که در شاهنامه در کنار اسامی دیگر آمده است:
چه روزها که به دل می گریستم – خاموش – …
به پرده پرده ی آن صحنه های رنگارنــگ،
به لحظه لحظه ی آن رویدادهای شگفت،
به چهره های نهان در نهفت گاه زمان،
به «گیو» ، «پیران»، «هومان»، «هژبر» ، «نوذر» ، «سام»،
به «بهمن» و «بهرام»،
همین نه چشم و نه گوش،
که میسپردم، تاب و، توان و، هستی و، هوش! (ج۲: ۱۱۳۱).
و دیگری در معنای نجومی آن؛ یکی در شعر «درخت و پولاد»:
آنک!
ببین!از پایگاه ماه برخاست،
- چون زنگیان تیغ در مشت،
ناهید را کشت!
بهرام را بر خاک انداخت!
خورشید را از طاق برداشت.
- ای سایبانت برج پولاد،
تاج غرورت بر سر، از خودکامگی مست!
کارت، نه آن
راهت، نه این است. (ج۱: ۷۳۶).
و دیگری در شعر «نظامی» که در قالب مثنوی سروده شد:
… یک سنگ ز بیستون ندیده
صد نقش ز بیستون کشیده
انگار که شب چو ماه از بام
پاییده درون قصر بهرام (ج۲: ۱۱۵۳).
۴-۳-۸- بیستون
«بیسُتون، بیسِتون، بیسْتون، بهیسْتون، نام امروزی یک صخره برافراشته در شمال یک راه باستانیِ پر رفت و آمد که محل عبور کاروانها و نظامیان از بابل و بغداد به سوی کوههای زاگرس و همدان (اکباتان) بوده، می باشد. بیستون در فاصله حدود ۳۲ کیلومتری شرق شهر کرمانشاه قرار دارد. نام پارسی باستان این کوه بَغستانَ و بگستانَ به معنی جایگاه خدایان و در نوشته های یونانی بگیستانُن (اُروس) می باشد. در آثار جغرافیدانان عرب سده های میانی مثل ابن حَوقل، اصطخری و یاقوت هم این کوه بَهِستون، بِهِستون (ستونهای خوب) و بهیستان آمده است. در مجموع دگرگونی این واژه بدین گونه است: بَغستانَ – بگستانَ – بهستون – بهستان – بیستون» (بیانی، ۱۳۸۷: ۸۸).
در کتاب شاهنامه اثر فردوسی از مردی به نام فرهاد سخن به میان می آید که عاشق شیرین میشود، بر اساس آن افسانه خسروپرویز به فرهاد دستور میدهد که دور کوه بیستون را برش بزند تا به آب برسد و اگر موفق شد میتواند با شیرین ازدواج کند. پس از سالها و حذف نیمی از کوه آب پیدا میشود و در این بین خسرو به فرهاد خبر میدهد که شیرین فوت کرده است. فرهاد بیخود شده و تبر را به بالا میاندازد و در اثر ضربه تبر در جا میمیرد. کوه بیستون با نام فرهاد آمیخته است و در متون اساطیری، بیستون رمز سختیهای راه عشق قرار گرفت. در این شعر «بیستونِ سیاهی» ترکیب اضافیای است که مشیری برای بیرون ساختن خورشید از درون آن به کار برده است:
فضای دهکده همرنگ نیمه شب, تاری،
ندیده بودم ابری بدان گرانباری!
هزار خیمه به هم پرده پرده پیوسته،
به چارسوی افق ره به روشنی بسته،
نبود روزنی از طاق آسمان روشن!
سحر, ولیکن فرهادوار، میکوشید
ز بیستون سیاهی برون کشد خورشید!
به روی قله دور،
صدای تیشهی فرهاد بود،
تیشهی نور،
به کوه ابر گرانبار و ضربهها کاری
که ناگهان شد شیر سپیده دم جاری
شکافت سینه ی کوه،
درید چادر ابر،
دمید چهرهی مهر،
افق، طلایی،
تاج سپید، گلناری
شد از شکستن شب چهرهی جهان روشن.
من و نسیم به سوی سپیده میرفتیم.
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1400-07-28] [ 03:20:00 ب.ظ ]
|